– خار داشتن = راه نیامدن، پا ندادن
– خاک انداز = کسی که خودش را در هر کاری دخالت میدهد
– خبرگزاری = سخن چین
– خجسته = بی خیال، خوش خیال
– خر به خراسان بردن = زیره به کرمان بردن
– خَز = عمل و رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده، جواد. مثال: طرف عجب آدم خزییه!، این کفشه خیلی خزه، فلان آهنگ خیلی خز شده، اون کارت خیلی خز بود. بی کلاس بالای شهری
– خز و خیل (خز و پیل) = خز و دوستانش، اجتماع چند خز
– خسته = حرفه ای و کار کشته
– خط خطی بودن = خرد بودن اعصاب
– خفت کردن = زورگیری کردن
– خفن = عالی، بی نقص، خوب و تحسین برانگیز، جالب و دیدنی، خیلی باحال و خوب. برای هر نوع اغراق به کار می رود. مثال: عجب ماشین خفنی داری!
– خفن بازار = جایی که چیزهای خفن (خوب و جالب) در آن زیاد یافت می شود.
خلافی داشتن = شکم بزرگ داشتن (خلافی جایی از ساختمان هایی است که بر خلاف قوانین شهرداری ساخته شده و قسمتی از خیابان یا پیاده رو را تصاحب می کند).
– خود را اَن کردن = خود را لوس کردن، بیش تر به کسی گفته می شود که تملق می کند و خود را جلوی دیگران خراب می کند
– خونه خالی = کنایه از جای امن برای انجام هر کاری
– خیار شور = آدم بی مزه
– خیالی نیست = مهم نیست، مساله ای نیست
د
– داف = دختر با قر و قمیش، دختری که از نظر تیپ و چهره در نگاه نخست جلب توجه می کند.
– داف بازی = دختر بازی
– دافی = دوست دختر
– دامبولی کسک = هر نوع موسیقی بی خود و مبتذل
– دایورت = بی خیال، کسی که حرف کسی را به حساب نمی آورد
– درایوری رانندگی کردن = (اشاره به فیلمDriver ) با مهارت رانندگی کرزدن
– درد کشیده طبیبه = کسی که درد و مرضی را گذرانده است مثل یک دکتر از آن درد خبر دارد و میتواند طبابتش را بکند.
– دخی = دختر
– در دیزی باز بودن = وقت برای دزدی مناسب بودن
– دستمالیسم = فرهنگ چاپلوسی
– دمبه = آدم خیلی تنبل
– دو در (دو دره) = دزدی، دزدیدن، کم فروشی، کم کاری، کلک زدن، حقه بازی، کلاه گذاشتن، سر کار گذاری
– دور سه فرمان = کسی که خیلی مشکل دارد، بسیار قاطی
– دوومنگل = ماتیز
– دهن کسی کف کردن = از حرف زدن خسته شدن
ر
– رادار = جاسوس
– راه دادن = تحویل گرفتن، پذیرفتن پیشنهاد، پا دادن
– راگوز = منظور همان باسن یا کون است. گاهی اوقات برای توهین به دهان نیز گفته می شود. مثال: راگوزتو ببند (خفه شو!).
– رَ دَ دَ = به پایان رسیدن
– رفیق دُنگ = رفیق صمیمی
– روی آنتن رفتن = همه در جریان قرار گرفتن
– ریز دیدن = به نشانهی کوچک شمردن طرف مقابل بهکار میرود. مثال: خیلی ریز میبینمت! (هنوز خیلی کوچکی)
– ریلیف کردن = آماده کردن
ز
– زابلو = تلفیقی از تابیل و زابیل
– زابیل = تابلو بودن، ضایع
– زاخار = مزاحم، چیز ضعیف و بی کلاس
– زارت (زرت) = زرشک، به سرعت. مثال: زارتی زد تو گوشم
– زاق = ضایع، زاقارت، یه کامیون کار اشتباه
– زاقارت = ضایع، سه، غیر عادی. مثال: این لباست خیلی زاقارته، اوضاع مالی زاقارته
– زالزالک = حرف مفت و بی معنی.
– زریدن = زر زدن، حرف مفت زدن
– ز ذ = (با تلفظ زی زی) مخفف “زن ذلیل”، مردی که همیشه مطیع و پیرو همسر خود است.
– زلزله = به بچهای که خیلی شلوغ میکند میگویند.
– زورگیری = به زور گرفتن
– زید = دوستدختر، دوست پسر
ژ
– ژولیت = مامور کلانتری